و خدایی که در این نزدیکی است

فروشگاه ایرانیان

و خدایی که در این نزدیکی است

فروشگاه ایرانیان

همینطوری

سلام به روی ماهتون

چرا نمینوشتم ؟ سرم شلوغ بود؟ گرفتار بچه داری بودم؟ دفترچه ارشد گرفتم ؟ تو فاز افسردگی بودم ؟ .......نه هیچکدوم فقط و فقط به این دلیل که با تبلت پست گذاشتن سخته و لبتابم هم نمیدونم چه مرگشه که هم کند شده و هم وقتی ی صفحه وب باز میکنم ی عالمه پیغام میاد که ویندوزو به روز کن . ویندوزو فیکس کن و ی عالمه تبلیغات سایت علی اکسپرس . منم نمیدونم چیکارش کنم . چون ی عالمه عکس توش دارم نمیتونم ببرم بیرون درستش کنن . حالا بکذریم از اینکه اگر ی چیزی تو خونه ما خراب بشه کلا باید قیدش و بزنیم .حالا اگر این وسایل الکترونیک باشه که الفاتحه وسایل دیگه هم مستثنا نیستن . حالا ی مثال میگم :

اشپزخونه ما فرش بود تا اینکه اومدیم اینجا و آشپزخونه باریک بود و فرش 12 متری توش جا نمیشد . خب حیف بود بخوام فرش و ببرم . مامانم هم میخواست برا آشپزخونشون فرش جدید بخره و منم فردین بازیم گل کرد و فرش و دادم مامان . اتفاقا یکم برای آشپزخونه اونا هم بزرگ بود و به چه سختی براش تا زدم . دوروز گذشت دیدم مامان خانم فرش و بریده تا فیت آشپزخونه بشه !!!!!!به همسری گفتم خب اگر قرار بود فرش ناقص بشه چه دردی بود خودمون میبریدیم مینداختیم آشپزخونه که در اینجور مواقع همسری ی جواب کلیشه ای داره که : همراه لبخند میگه آوا عیب نداره .......حرصت

و در میاره

این بود که ما آشپزخونه رو موکت کردیم . ی مدت گذشت خب کثیف شد . هرچی به همسر گفتم بشورش گفت میندازیمش دور من نمیتونم موکت بشورم بعد قرار شد مامان که فرشاش و بده قالیشویی این موکت ماهم رو فرشاشون بدن که ایشون هم گفت دیگه برا عید میشورم فرشارو . خب منم برا زایمان میخواستم تمیز باشه . بالاخره تصمیم گرفتم ی روفرشی بندازم روش اینطوری همسر هم از راه رفتن روی موکت راحت میشد کثیفی موکت هم دیگه پیدا نبود. کلا باید تو خونه ما صورت مسئله پاک بشه ، حل نمیشه.

اینطوریه که لبتاب بنده هم احیانا آخرش باید تعویض بشه تعمیر نمیشه.

جوجه روز به روز بزرگتر میشه و خوشمزه تر ....اینقدر این بچه خوش خنده س که نگووووووو....برخلاف بچگی محمد که ی بچه اخمالو بود . آقا این یکی ره به ره میخنده .

آهان ی چیز مهم : من موهامو رنگ کردم ، مهم از این لحاظ که اولین بارم بود ....فکر کن 31 سالمه و هنوز موهامو هیچکاری نکرده بودم و البته به غایت خوشگل شده به طوری که مادربزرگم به خالم گفته بود برو ازش بپرس چی زده به موهاش چرا مال من اینطوری نمیشه؟؟!!!!غش کردیم از خنده ....بهش میگم عزیز اولا که من موهام یدسته مو سفید هم ندارم خب معلومه موها شما مثل من درنمیاد ....با تعجب نیگام میکنه ....حالا ی بار درباره ایشون ی پست میذارم که خدای اعتماد بنفسه .

خاله هام هم ازم پرسیدن چی زدم دوتاشون رفتن رنگ کردن . کلا اونروز خونه مامانم بحث موهای من بود هرکی میبینه عاشقش میشه....تعداد عاشقا زیاد شده دیگه نشون شماها نمیدم ....خخخخ0شکلک هم نمیتونم بذارم )

همسر هم خوب شد و تو اون 4 روز که خونه خوابیده بود مادر گرامیشون حتی ی تماس نگرفت حال بچه شو بپرسه ....وقتی هم رفت بیرون باباش میبینش یک کلمه نمیگه چی شدی؟ حالا بهتری؟ همسر کلی غمگین شد اما اینقدر خونه رو براش شاد کردم که خیلی بهش فکر نکنه.

یادتونه روزای آخر بارداری رفتم آب به گرفتم خوردم حالم بد شد؟ چندتا به دیگه مونده بود و بعد از زایمان اونارو مربا کردم ...البته برا همسری خودم دوست نداشتم. اینقدر ایشون به به و چه چه کرد که اولش فکر کردم مسخرم میکنه اما بعد که خودم خوردم دیدم نه بابا واقعا عالی شده و همسرجان دیگه رنگ مربا به و ندید....از این رو چندروز پیش به خرید که دوباره درست کنم . دیروز دست بکار شدم و مربا درست کردم و ی مقدارش هم چای به درست کردم جاتون خالی هردو بسیار لذیذ شد .

جوجه هم وزن اضافه نکرده . نه به اولش که یهو اینقدر اضافه کرد نه به الان . دکتر میگه بخاطر مریضی و خوردن سه شیشه آنتی بیوتیک تو سه هفته س ....میگه یکماه بهش زمان بده تا بره دوباره رو اضافه کردن الان یکماه گذشته امیدوارم از این به بعد وزن بگیره ...شاید باورتون نشه اما خیلی غصمه از این بابت...خواهری هم میگه دیوونه ای.

امروز هم ی دعوای حسابی با محمد داشتم و بالاخره کتک و خورد . حقش بود ....یادش بمونه دیگه باید کاراشو به موقع انجام بده و اینقدر بیخیال نباشه . اصلا هیچی برای این بچه مهم نیست. حالا ی بچه درس نمیخونه اما بازی میکنه ، شیطونی میکنه ....بالاخره بچه به این سن ی دغدغه ای داره ....ی علاقه ای داره ....نه به درس اهمیت میده نه اهل ورزشه نه بازی کردن براش مهمه ....هیچی....ی زندگی پوچ برا خودش درست کرده . پسربچه 9 ساله فوتبال بلد نیست ...خنده داره .

درس و مشق هم اگر من بیارم بگم بیا بخون بنویس خب انجام میده هیچی نگم انگار نه انگار.

خیلی تنبل و بیعاره . کاراش مثل ی بچه 5 ساله س . رفتاراش نگرانم میکنه . خیلی کم میاره جلو بچه ها .

فعلا همینا شاید پست بعدی فقط عکس باشه منتها یکی به من بگه چطور عکس بذارم که همه بتونن ببینن

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.